تو به تاریکی علی را دیده‌ای

تو به تاریکی علی را دیده‌ای

حیدر رحیم‌پور ازغدی

درد و سوزش بند بند وجودم را فرا گرفته بود و سخت مبتلای به بی‌خوابی ، گاهی سرم سوت می‌کشید و گاهی ساکت می‌شد.

چرا این چنین؟!

چرا این آقا می‌گوید امام به تفلسف و دانش ملاصدرائی این چنین انقلابی را آفرید؟

والله، والله که اگر ملا صدرا با آن همه فهم و شعوری که داشت، امام را درک می‌کرد و چند نکته از اسرار طبیعت را از او می‌شنوید برای همیشه پای درس حضرتش زانو می‌زد. مگر مصباح یزدی و جوادی آملی و شهید مطهری که هر یک بر تفلسف صدرائی نقدها دارند با حضور امام در قلب‌شان تا به آخر عمر زمین‌گیر او نگشته‌اند.

آری مردی که عمری را به فلسفه صدرائی پرداخته به جاست که چنین شیفته فلسفه صدرائی گردد و چون با سرچشمه‌ای که امام از آن نوشیده نا آشنا و هنرنمائی ملاصدر را دیده است بجاست که چنین بیاندیشد ولی اگر با همین کوشش و سعی به مطالعه احادیث نبی (ص) و نهج‌البلاغه ولی اندیشیده‌بود چنین نمی‌گفت.

اگر می‌دانست خطبه‌های صحیفه زهرا (س) را دخترکی نوشته که پیش از بیست سالگی جهان را بدرود گفته‌است، چنین نمی‌گفت. اگر به جمله کوتاه"لاجبر و لاتفویض" صاحب مذهبش بیشتر می‌اندیشید و درمی‌یافت که "لا" در جمله، نفی جنس است و کسانی که اشعری یا معتزلی می‌گردند به انتخاب خود شده‌اند و اگر عنایت داشت این دو، دو سر یک کرباس‌اند و معتزله از اشاعره متعبدتر و متعصب‌تر و متحجرتر این چنین با تحجر اشاعره درگیر نمی‌شد.

اگر می‌دانست که در فرهنگ ما نخستین مخلوق آفریدگار، عقل است و چون از عقل می‌پرسند، ولی خدا می‌گوید"العقل ما عبد به الرحمان" و اگر عنایت داشت که در عرف ما کجا خدا را رحمان می خوانند و کجا رحیم چنین تصوراتی نداشت. و نیز اگر توجه داشت چرا آفریدگار با هزار نامی که از او می‌شناسیم، می‌فرماید: هنگام عبادت، مرا تنها به ربوبیتم ستایش کنید و بگویید همه ستایشم منحصر به جنبه پروردگاری آفریدگارم می‌باشد برخی از این تصورات را نداشت و اگر به یاد داشت که پروردگارش در کتاب فرموده‌است: "ما انسان را ضعیف آفریده و اندکی از علم را به او بخشیده‌ایم" و می‌دانست عقل جزئی عقل را بد نام می‌کند و رب‌العالمین، پیامبر را عقل کل آفریده‌است اتکا امام را به کتاب و سنت بیشتر از اندیشه صدرایی او می‌دانست و حضرت در غدیر فرمود: "آن چه را جبرئیل به من آموخته، من به علی آموخته‌ام." علی (ع)  را مرشد خمینی می‌دانست.

اگر باور داشت که فقها وارث انبیاء می‌باشند هرگز تفلسف را بر تفقه ترجیح نمی‌داد و او نیز چون خمینی (ره) می‌گفت: من افتخار می‌کنم که چنین پیشوایانی دارم. اگر به یاد می‌آورد که خمینی گفته‌است چنان چه همه فلاسفه جهان را گرد آورید حتی دو نفرشان یک گونه نمی‌اندیشند، لیکن اگر همه پیامبران گرد هم آیند حتی یک اختلاف هم ندارند، این قدر منکوب فلسفه‌ای نمی‌شد تفلسف بشری را بر وحی ترجیح نمی‌داد.

آری پروردگار عقل‌آفرین است و فرستاده‌اش عقل کل و خمینی شیعه علی (ع) و از سرچشمه وحی، پیام و آئین انقلاب را گرفته‌است نه از این و آن. چه حضرتش فلسفه‌های زمینی را جویده و تفاله کرده و افتخارش به فقه جواهری است.

طوبا به حضرتش، که همه نگاه او به فقه جواهری است و اتکایش به چنین فقهی تا به آن جا که چون استنباط می‌کند مسیر درون شهری چون به چهار فرسنگ رسد، سفر نامیده می‌شود، تفلسف و همه دانش‌های زمین را به زیر پا ‌نهاده و از این سو به آن سوی شهر رفتن را سفر می‌خواند.

آری تنها با چنین نگاه و چنین ایمانی می‌توان جهان را این چنین زیر و رو کرد. چه حضرتش حجیت عقلانی را تنها به عقل کل ‌داده و چون کودکی از پی شریعت می‌دود.

عزیزم بشنو از نی چون حکایت می‌کند. عقل حجت این جهانی است و به علم به کمال می‌رسد ولی از علم اندکی را به ما بخشیده‌اند. علم لحظه به لحظه رو به کمال و شرع راهنمای خلیفه خدا تا به قیامت است. آگاه می‌باشی که همه ضوابط  آفرینش بر پایه ضوابط طبیعت است و طبیعت بر پایه علت‌ها و معلول‌ها. با توضیح بیشتر این که بر پایه علت‌ها و معلول‌ها، سبب‌ها و مسبب‌ها و آکل‌ها و ماکول‌ها بوده که همگان به فعلشان آفریدگار را ستایش می‌کنند و نیز در نظام آفرینش، گرفتن گرگ بره آهو را از پستان مادر و بلعیدن آن بر اساس تکوین است اما در نظام پرورش ولی خدا به خاطر خلخالی که از پای دخترک یهودی ربوده شده، آن چنان می‌نالد. پس نباید دو نظام را در هم آلود که هر دو پژمرده گردند و اعتبار عقل و حجیت آن در نظام طبیعی کار ساز است زیرا اگر آدمیان در پرورش جهان به عقل اتکا می‌کردند این جهان‌مان نیز چو بهشتی می‌گردید و به ضعفمان بود که آموزگارانی برای رشد عقل و علم آدمی ارسال داشت.

آری راز و رمز پیروزی خمینی به این که از دیگران به آموزگاران نزدیک‌تر گردید و حرف شنوتر بود. پس این چه ستم که ما حضرت اولی‌العظم‌اش را به شاگردی کسی فرستیم که در درخشنده‌ترین روزگار شیعه و در عصری که شاه پیاده به زیارت امام می‌رود و عالمان دربارش شیخ بهایی و میرداماد و دشتکیان و مرتجعان زمین‌گیر گشته بودند می‌زیسته‌است.  خمینی آن که گهواره جهان را به دست گرفته و به تقلبرش در عصری سیاه، مدام مستکبران را به زیر می‌کشد و مستضعفان را عزت می‌بخشد به شاگردی فیلسوفی فرستیم که کتاب فلسفه‌اش را زیر بغل گرفته و مدام به این سو و آن سو می‌گریزد تا متحجری او را نکشد.

تفو بر تو ای چرخ گردون تفو که امشب عدالت و قضاوت را پا به پا شهید ساخته و دگر بار اشک علم را چکاندی. و لاحول و لاقوه ا‌لا بالله العلی العظیم.

مشاعره حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری



غزل امام خمینی(ره)
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مى آلوده مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادى بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم


غزل مقام معظم رهبری
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی