لقمه حرام با انسان چه مي‌كند؟

لقمه حرام با انسان چه مي‌كند؟
معصیت‌ها مثل آهن ربا و لقمة حرام مانند ذرّات آهن است، وقتی که انسان در وجودش لقمة حرام نباشد، می‌تواند از کنار معصیت‌ها عبور کند و خود را نگه دارد، امّا وقتی که لقمة حرامی را خورد، از کنار معصیّت که می‌گذرد، مجذوب آن می‌شود.  
 
آیتالله حائری شیرازی در کتاب «پندها و اندرزها»ی خود دربارة لقمة حلال و حرام این گونه می‌آورد: آهن ربا، ذرّة آهن را هر کجا که باشد، به سمت خود می‌کشد. اگر یک مقدار پنبه را از کنار یک آهن ربا عبور دهید، آهن ربا کششی نسبت به پنبه ندارد، امّا اگر مقداری خردة آهن را درون پنبه قرار دهیم، در این حالت پنبه به سمت آهن ربا
کشیده شده و جذب آن می‌شود.
 
در اینجا خود پنبه جذب نمی‌شود؛ بلکه براده‌های آهنی که با خود آهن ربا هم جنس هستند، به سمت آن کشیده می شوند.
 
معصیت‌ها مثل آهن ربا و لقمة حرام مانند ذرّات آهن است، وقتی که انسان در وجودش لقمة حرام نباشد، می‌تواند از کنار معصیت‌ها عبور کند و خود را نگه دارد، امّا وقتی که لقمة حرامی را خورد، از کنار معصیت که می‌گذرد، مجذوب آن می‌شود، این خاصیت درونی نان و لقمة حرام است.
 
امّا لقمة صددرصد حلال که انسان کار صحیح درستی را انجام داده است و اجرت طیّب و صحیح و طاهری را در مقابل آن به انسان داده‌اند.
 
وقتی که این لقمه را انسان مصرف می‌کند، از کنار عبادات که می‌گذرد، عبادات او را جذب می‌کنند، از کنار امامزاده که می‌گذرد، به زیارت آن میل و گرایش پیدا می کند. میل و گرایش به مسجد، روضه و تربت شهدا پیدا می‌کند و این جزو خاصیت و ذات لقمه‌ای است که از همه جهت حلال باشد.
 
هنگامی که انسان آن را مصرف می‌کند، در انسان نوری را ایجاد می‌کند. همة طاعات و عبادات، جذابیّت و گیرایی دارند؛ ولی همة آنها با لقمة حلال سنخیّت دارند، نه تنها با لقمة حلال، با مسکن و لباس حلال و امثال اینها هم سنخیّت دارند. در محلّی که از راه حلال به دست آورده‌اید، موقع نماز که فرا می‌رسد، نسبت به نماز شوق و رغبت پیدا می‌کنید، امّا اگر از راه حرام به دست بیاید، وقتی که در آن محل غیبت انجام شود، نسبت به غیبت میل پیدا می‌کنید و قوة جلوگیری کم می‌شود. حلال و حرام وقتی مخلوط شود، طاعات و معصیت هم با هم مخلوط می شود.
((در این روزگار ما خیلی چیزها لقمه حرام هستن که ما با عوض کردن شکل آنها و راضی کردن خودمان از کنار آن می گذریم ولی اثرات لقمه حرام از کنار ما به این راحتی نمی گذرد .))

نظر رهبر معظم انقلاب درباره یک مداح


نظر رهبر معظم انقلاب درباره یک مداح
تقی دژاکام در وبلاگ خود نوشت:

1- رهبر انقلاب درباره میثم مطیعی ( مداح مراسم عزاداری محرم سال پیش در بیت رهبری):

ایشان از برکات و رویشهای انقلاب هستند . آن چیزی که ما از مداحی سراغ داریم ، دقیقاً همین چیزی بود که ایشان امروز اجرا کرد .

٢-رهبر انقلاب خطاب به میثم مطیعی ( مداح دیشب مراسم فاطمیه در بیت رهبری): 

این از معجزات انقلاب است که یک دانشجوی دکتری ، مداح اهل بیت است .

خداوند بر توفیقات ایشان بیافزاید که باعث شادی دل رهبر عزیزمان شدند .

فوتبال پرستی مهمتر از دیانت ماست؟

فوتبال پرستی مهمتر از دیانت ماست؟
خبرنامه دانشجویان ایران: دوباره باید پرسید واقعا نسبت ما با عربستان (منبع فساد و تباهی) چیست. ما چه نسبتی با جرثومه اسلام آمریکایی داریم؟ به نظرم مسئولینی که قرار بود امنیت ما را تامین کنند، باید پاسخگو باشند که چه شده است که در عمل امنیت دیگرانی را تامین می کنند که تمام قد آلوده به خون مظلومین و مسلمانان منطقه و جیره‌خواری آمریکاست.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، مسعود براتی، دبیر جنبش عدالتخواه دانشجویی در مورد حوادث اتفاق افتاده در حاشیه دیدار پرسپولیس و الاتحاد عربستان که موجب ضرب و شتم دانشجویان معترض به جنایات عربستان در بحرین شد، نوشته است:
 
از عجایب روزگار ما همین بس که برای دفاع از مظلوم باید هزینه بدهی و کتک بخوری آن هم از نیروی انتظامی که مشروعیت وجودی اش را از انقلابی گرفته که آرمان نهایی اش دفاع از حقوق مستضعفین جهان بوده است.

ماجرا از آن جا شروع شد که عده ای دلسوخته و دغدغه مند انقلاب و آرمان هایش و مردم مظلوم منطقه خصوصا بحرین، تصمیم گرفتند فضای آلوده فوتبال را کمی طراوت نسیمی بدهند و بگویند که دیانت ما همان سیاست ماست و فوتبال ما هم ذیل دیانت ماست. بگذریم از حرفهای بی‌بنیان و سخیف عده ای فوتبال پرست که چه ها نگفتند. آن عده دلسوخته که دلشان از غم ظلمی که به برادران و خواهرانشان در منطقه می رفت،مالامال بود، زمانی که خواستند حرفشان را بزنند و فریادشان را بکشند، در زمین بازی آلوده فوتبال، نمی دانستند که باید آماده باشند تا ضربات باتوم ماموران حافظ امنیت جمهوری اسلامی ایران را نیز نوش جان کنند.چنان که گویای فوتبال چیزی مهمتر از انسانیت، ارزش‌های دینی، حمایت از مظلومان جهان و دفاع از نوامیس مسلمانان است! آن چنان مهم که هیچ کس را حق تعرض به ساحت این مخدر مدرن نیست!

بله باید بخورند چرا که امنیت را برهم زدند. اما کدام امنیت؟ امنیت تیمی که منتسب به جنایتکاران سعودی است. امنیت سفارت خانه و کنسول‌گری عربستان را! امنیت روانی عربستان ، چه نسبتی با امنیت ما دارد. نکند ما در عربستان زندگی می کنیم؟ و یا عربستان برای ما مهمتر از دستورهای قرآن کریم شده است؟.

این بار نخست نبوده است که روحیه‌ی محافظه‌کارانه در برخی مسئولین جمهوری اسلامی باعث باج دادن به عربستان و کوتاه آمدن از آرمان‌های انقلاب شده است. مگر نبود که در همین فروردین ماه جمعی از بسیجیان شهر مشهد در برابر کنسولگری این لکه‌ی ننگ مسلمانان، تجمع کردند و البته ۵ نفر از آنان بازداشت شدند! چرا که به دفاع از برادران و خواهران بحرینی خود فریادی بر سر کنسولگری عربستان کشیدند!

این رویه ما را بنا می‌دارد تا به سئوال مهمی برسیم که واقعا نسبت ما و انقلاب اسلامی با عربستان چیست؟ آیا همانطور که مسئولین دیپلماسی ما گفته اند ما به دنبال ارتقا روابط با آل یهود هستیم؟ یا آنطور که امام روح الله در پیام قطعنامه به دنبال احقاق حقوق همه آزادگان، حمایت از همه آزادی‌خواهان و مستضعفین، مبارزه با همه ظالمان و نگذشتن از جنایاتی که آل سعود انجام داد؟ و باید برای جواب این سئوالات مطالبه کرد تا بفهمیم که در پشت اینها ذره ای از فکر انقلابی وجود ندارد.

دوباره باید پرسید واقعا نسبت ما با عربستان ( منبع فساد و تباهی ) چیست. ما چه نسبتی با جرثومه اسلام آمریکایی داریم؟ به نظرم مسئولینی که قرار بود امنیت ما را تامین کنند، باید پاسخگو باشند که چه شده است که در عمل امنیت دیگرانی را تامین می کنند که تمام قد آلوده به خون مظلومین و مسلمانان منطقه و جیره‌خواری آمریکاست

خدا نیاورد روزی که فوتبال خوب و بد ما را تعیین کند. خدا نیاورد روزی که قوانین فیفا که غیر از غفلت چیزی برای ما به ارمغان نیاورده، زشت و زیبای ما را تعیین کند. خدا نیاورد روزی را که آرمان‌های اسلام و انقلاب را به پای یک سرگرمی، -البته سیاسی- ذبح کنیم

به امید پیروزی مستضعفین عالم بر مستکبرین عالم
 

گفت: در مي‌زنند مهمان است

حميدرضا برقعي شاعر جوان و متعهد كشورمان به مناسبت ايام سوگواري حضرت فاطمه (س) شعري سروده است. اين شعر به شرح زير است:

گفت: در مي‌زنند مهمان است
گفت: آيا صداي سلمان است؟
اين صدا، نه صداي طوفان است
مزن اين خانه مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما


گفت: آرام ما خدا داريم
ما كجا كار با شما داريم
و اگر روضه‌اي به پا داريم
پدرم رفته ما عزاداريم
پشت در سوخت بال و پر، اما

آسمان را به ريسمان بردند
آسمان را كشان كشان بردند
پيش چشمان ديگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوي مادرم سپر،اما

بين آن كوچه چند بار افتاد
اشك از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
گفت: يك روز يك نفر اما...

نوشته حسین قدیانی برای حاج منصور ارضی

نوشته حسین قدیانی برای حاج منصور ارضی “میخانه دگر جای من بی سر و پا نیست…”؛ رسانه ملی ما سال هاست که صدای سمایی توست و سیمای سماواتی ات در چهارراه “مخبرالدوله” یک سر می برد ما را “جبل الرحمه” از بس که قشنگ “عرفه” می خوانی. انگار که از گلوی آسمان می گویی “السلام علیک یا اباعبدالله”، از بس که قشنگ می گویی. آنقدر از ما اشک گرفته ای که چشمان مان جلد خون شده است. همین را هم عشق است. گمانم حنجره ات “بیمه رقیه” باشد، از بس که برای “۳ ساله” قشنگ روضه می خوانی، در سومین شب از “لیالی عاشقی”. گمانم زیباترین ابنیه میدان تاریخی ارک، تار حنجره صوتی تو باشد که در پود خیمه گاه، تنیده شده. این بنا را تو بنا کرده ای از قدیم که “ربنا” می گفتی قبل از سحر… “دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند”… آه! چقدر هوس کرده ام بخوانی برایم؛ “اللهم رب شهر رمضان…” راستی حاجی! تو که از قدیم، “قدیم الاحسان” می گفتی به “حق حسین”، می شود یک بار دیگر، با همان سوز بگویی: “حب الحسین…” و بعد بگذاری ما جوابت را بدهیم “…اجننی”؟! عاشق اشک گرفتنت هستم از مستمع. خوب بلدی کجا ببری ما را. ما همه “مدینه رفته ایم”، از بس که فاطمیه های تو سرشار از بقیع است. تو تازگی ها کربلا رفته ای، اما برای ما “صنف لباس فروشها” عینا “زیارت عاشورا”ست. انگار که “صبحانه صنف” در “بین الحرمین” باشد، از بس که می چسبد. انگار که “ارک” درک کرده کربلا را، که آن شب پرمخاطره، سوخت همراه با ما دلسوختگان حسین. انگار که مناجات تو با خدا، درون “سفینه نجات” است، از بس که “عطر حسین” می دهد ربناهایت. تو استاد مسلم اشکی. صدای آواز تو، های های گریه ماست. آری! تو استاد مسلم اشکی، آنجا که با “صدای گرفته” در شب تاسوعا برای مان از “علقمه” می گویی و از عباس. در تقدس حنجره ات، همین بس که دربست در خدمت “حسین” است… عشق می کنم وقتی به ما نگاه می کنی و سر تکان می دهی و گره در زلف ابروان قشنگت می اندازی و می گویی… چه می گویی؟! چه می کنی با دل ما، وقتی که می گویی؛ “می کشی مرا حسین”، می کشی مرا حاج منصور! یادت هست؟! آن زمان که پای روضه ات بچه های گردان عاشقی می نشستند و چند روز بعد خبر می آمد که “قاسم” و “محسن” و “رضا” به شهادت رسیده اند. تو راوی اشکی. راوی عشق. راوی “اسم اعظم خدا”؛ حسین. تو راوی هروله ای. راوی منتقم خون حسین… “ترسم که بیایی و من آن روز نباشم”. مگر تو برای مان روضه بخوانی، که از زخم تیر حرمله های روزگار، مفری نیست، جز اشک. از ما شاید ای مداح خوب ثارالله! بتوانند “چشم” را بگیرند، اما “اشک” را هرگز. گلوی مان را شاید، فریادمان را “حسین حسین” را هرگز. پای مان را شاید، راه مان را هرگز. دست مان را شاید، بیعت مان را هرگز. سینه مان را شاید، مهرمان را به سیدالشهدا هرگز. قلب مان را شاید، دل مان را هرگز… گفت: “این صدای تپش قلبم نیست، در نهانخانه دل سینه زنی است”. *** ما به تو بدهکاریم حاج منصور، هر قطره اشک مان را. بارها خسته آمدیم مسجد ارک، اما خدا در سوز مناجات تو، نمکی گذاشته که فقط کافی است “السلام علیک یا اباعبدالله” بگویی، تا ما با تو همراهی کنیم، شور را. آنقدر می دانم که حنجره تو را هرگز نمی توان از صدای حسین برید. گلوی تو بخشی از خاک کربلاست… گرم و گیرا و پر از سوز و ناله و آه!… بخوان ای پیرغلام اباعبدالله… “بیا نگار آشنا، شب غمم سحر نما، مرا به نوکری خود، شها تو مفتخر نما، ای گل وفا حسین، معدن سخا حسین، می کشی مرا حسین، تجلّی ولایتی، سرشته با گل منی، تمام هستی ام تویی، تو صاحب دل منی، آیه ی محبتی، سوره ی ولایتی، یار حق نما حسین، می کشی مرا حسین، ز کودکی دلم شده، اسیر و مبتلای تو، خدا کند که جان دهم، به یاد کربلای تو، ذکر تو عبادتم، تشنه ی شهادتم، شاه کربلا حسین، می کشی مرا حسین، چه می شود ز باده ی، ولا دهی تو شهدی ام، مدد کنی صلا زنم، که من غلام مهدی ام، کو امام منتظر، یار غائب از نظر، چشمه ی بقا حسین، می کشی مرا حسین، بیا حرارتم بده، ز شعله ی محبتت، بیا و عادتم بده، به آتش ولایتت، نام تو بقای دل، ذکر تو نوای دل، یار دلربا حسین، می کشی مرا حسین، شرر اگر زبانه زد، به خیمه ی عزای تو، ز سوز دل صدا کنم، حسین شوم فدای تو، شعله سوزد از غمم، لاله ی محرمم، ذکر شعله ها حسین، می کشی مرا حسین”.

حاج منصور! پرچمت، پرچم حزب الله است

حاج منصور! پرچمت، پرچم حزب الله است

بدون اغراق حاج منصور ارضي را بايد "سرور المادحين" ناميد. سبك و سلوك خاص و يگانه حاج منصور ارضي  ادامه راه استاد باتقوايش مرحوم سيد علي آقاي ميرهادي شاگرد آشيخ محمد حسين زاهد از عرفاي اهل دل و ولايي است كه پايه‌گذار اين سبك از مداحي بوده است.

مداحي، روضه خواني و وعظ همراه با تزكيه نفس از ويژگي هاي شاخص اين مداح بزرگ اهل بيت(عليهم‌السلام) است كه شمع محفل و استاد گرانمايه همه مداحان صاحب نام امروز است.

حاج منصور ارضي فقط و فقط مداح ولايت اعظم است و تبلور مداحي او بر اهل بيت عصمت و طهارت و به خصوص حضرت سيدالشهداء (عليهم السلام)، در ولايت پذيري و انقلابي بودن او جلوه گر است، آنچنان كه خط سياسي او همان خط امام(ره) و مقام معظم رهبري يعني "سياست ما عين ديانت ما" است.

اشتباه كرده اند آنها كه تصور كرده اند مي توانند "حمايت" حاج منصور از خود را به "مداحي" هميشگي از خويش تغيير دهند.

حاج منصور ارضي و به تبع او كثير حزب الله عاشق او كه تا به حال در تمام مسائل ريز و درشت انقلاب، حرف دل خود را از زبان اين مداح عرشي شنيده اند، خط شان خط ولايت و آرمان هاي "انقلابي" است كه حركتش امتداد خط خاتم الانبياء(ص) و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) است.

در اين خط ولايي چيزي به نام ملي گرايي و مكتب ناسيوناليستي نظير "مكتب ايراني" و از اين نوع اراجيف موهوم برگرفته از تفكرات التقاطي از دين و سياست و عرفان به هيچ وجه من الوجوه وجود ندارد!

بنابراين آنها كه تصور مي كنند با شكايت و تهمت و تخريب مي توانند پرچم ولايي "سرور المادحين" را زمين بزنند، كور خوانده اند. آنها شايد بتوانند تمام مسئولين و صاحب منصباني را كه جرمشان رفتن به مسجد ارك يا انتقاد از اين خط التقاطي و منحرف است را قلع و قمع و تهديد كنند، اما درافتادنشان با مداح عرشي مردم و حزب‌الله، تنها به شكاف بيشتر با اين راي حداكثري! و انزجار آنها از خود منجر خواهد شد.

((برگرفته از وبلاگ شاهراه عدالت ))

بازگشت شهید برونسی؛ نظرکرده حضرت زهرا(س)

کراماتی از شهید برونسی به مناسبت کشف پیکرش بعد از 28 سال
بازگشت شهید برونسی؛ نظرکرده حضرت زهرا(س)

گروه فرهنگی: نمی‌شود کتاب‌خوان حرفه‌ای بود و نام پرفروش‌ترین کتاب دفاع مقدس یعنی «خاک‌های نرم کوشک» را نشنید؛ کتابی که روایتگر خاطراتی از شهید عبدالحسین برونسی است. البته شهید برونسی نامی آشنا برای همه مردم ایران به ویژه خراسانی هاست؛ اوستا عبدالحسین روزگاری با هدف کسب روزی حلال و عدم همکاری با طرح موسوم به انقلاب سفید محمدرضا شاه، دیار خود را‌‌ رها کرد و به مشهد رفت. او سال‌های زیادی را در مشهد زندگی کرد و با فعالیت‌های گسترده انقلابی خود نقش بسیار موثری در افزایش آگاهی مردم این شهر با آرمان‌های انقلاب و امام (ره) داشت. 

شهید برونسی پس از پیروزی انقلاب هم به عنوان نیروی داوطلب به جبهه رفت و با اینکه به عنوان یک کارگر ساده شناخته می‌شد که تحصیلات آکادمیک هم نداشت اما به دلیل صاف بودن ضمیر، به کراماتی دست یافت که همرزمانش را به غبطه واداشته بود. در کتاب خاک‌های نرم کوشک که روایتگر خاطراتی از این شهید است، به برخی عادات و خصوصیات شهید برونسی که سبب شد تا به این مقام دست پیدا کند، اشاره شده است؛ خصوصیاتی که باعث شد تا یک کارگر ساده و بی‌سواد ساختمان، علاوه بر اینکه به درجاتی مانند فرماندهی تیپ هجده جوادالائمه (سلام الله علیه) برسد، شخصا مورد لطف و مدد الهی از جانب بر‌ترین بانوی عالم قرار بگیرد. 
 
توسل ویژه شهید برونسی به حضرت زهرا (س) 
 
سعید عاکف، نویسنده کتاب خاک‌های نرم کوشک در یکی از فصل‌های این کتاب، روایتی را از شهید برونسی نقل کرده که روایتگر ضمیر پاک این شهید بزرگوار و ارتباط عاطفی او نسبت به خاندان اهل بیت (ع) است: 
 
«هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود که که کار گره خورد. گردان ما زمینگیر شد و حال و هوای بچه هاُ حال وهوای دیگری. تا حالا این طور وضعی برام سابقه نداشت. نمی‌دانم چه‌شان شده بود که حرف شنوی نداشتند. همان بچه‌هایی که می‌گفتی برو توی آتش، با جان و دل می‌رفتند! به چهره بعضی‌ها دقیق نگاه می‌کردم. جور خاصی شده بودند؛ نه می‌شد بگویی ضعف دارند؛ نه می‌شد بگویی ترسیدند. هیچ حدسی نمی‌شد بزنی. 
 
هرچه براشان صحبت کردم، فایده‌ای نداشت. اصلا انگار چسبیده بودند به زمین و نمی‌خواستند جدا شوند. هر کار کردم راضیشان کنم راه بیفتند، نشد. اگر ما توی گود نمی‌رفتیم، احتمال شکست محور‌های دیگر هم زیاد بود، آن هم با کلی شهید. پاک در مانده شدم. نا‌امیدی در تمام وجودم ریشه دوانده بود. با خودم گفتم چه کار کنم؟ سرم را بلند کردم روبه آسمان و توی دلم نالیدم که: خدایا خودت کمک کن. از بچه‌ها فاصله گرفتم؟ اسم حضرت صدیقه طاهره (س) را از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم: خانم خودتون کمک کنین. منو راهنمایی کنین تا بتونم این بچه‌ها رو حرکت بدم. وضع ما رو خودتون بهتر می‌دونین. 
 
چند لحظه‌ای راز و نیاز کردم و آمدم پیش نیرو‌ها. یقین داشتم حضرت تنهام نمی‌گذارند. اصلا منتظر عنایت بودم توی آن تاریکی شب و توی آن بیچارگی محض، یکدفعه فکری به ذهنم الهام شد. رو کردم به بچه‌ها. محکم و قاطع گفتم: دیگه به شما احتیاجی ندارم! هیچ کدومتون رو نمی‌خوام. فقط یک آرپی جی زن از بین شما بلند شه با من بیاد . دیگه هیچی نمی‌خوام. زل زدم به‌شان. لحضه شماری می‌کردم یکی بلند شود. یکی بلند شد. یکی از بچه‌های آرپی جی زن. بلند گفت: من می‌ام. پشت بندش یکی دیگر ایستاد. تا به خودم آمدم  همه یگردان بلند شده بودند. سریع راه افتادم، بقیه هم پشت سرم. 
پیروزیمان توی آن عملیات، چشم همه را خیره کرد. اگر با‌‌ همان وضع قبل می‌خواستیم برویم، کارمان این جور گل نمی‌کرد. عنایت‌ام ابی‌ها (س) باز هم به دادمان رسید بود.»
 
تشییع جنازه نمادینی که واقعی شد
 
اما ماجرای کرامات این شهید بزرگوار به دوران دفاع مقدس ختم نشده و امروز رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس از کشف پیکر شهید برونسی در شرق دجله بعد از گذشت ۲۷ سال خبر داد. سردار سید محمد باقرزاده امروز در نشست خبری در مشهد اظهار داشت که پیکر شهید برونسی طی عملیات ویژه‌ای در شرق دجله به همراه ۱۲ شهید دیگر پیدا، و به میهن منتقل شد و در روز شهادت حضرت زهرا (س) همزمان با دهه دوم در مشهد تدفین می‌شود. از این شهید پلاک هویت، بخشی از صفحات قرآن به همراه جانماز و مهر، سربند لبیک یا خمینی (ره) و لباس بادگیر خاکی منقوش به آرم سپاه پیدا شده است. باقرزاده خاطرنشان کرد: این شهید سر در بدن ندارد اما بر آرمان‌های خود استوار است. 
 
اعلام این خبر و بیان این مطلب که همزمان با ایام فاطمیه مراسم تشییع پیکر این شهید برگزار می‌شود، از آنجایی قابل تامل است و یکی دیگر از کرامات شهید برونسی را به نمایش می‌گذارد که پیش از این هم مراسم تدفین و تشییع نمادین وی در مشهد و در هفته دوم اردیبهشت ماه هر سال برگزار می‌شد؛ مراسمی که امسال به تشییع واقعی پیکر مطهر این شهید تبدیل خواهد شد. از سوی دیگر، ارادت ویژه و خاص شهید برونسی به حضرت فاطمه زهرا (س) که میان رزمندگان جبهه زبانزد بود، سبب شده تا برگزاری مراسم تشییع وی همزمان با ایام شهادت دختر رسول‌الله برگزار شود. 
 
روایت رهبر معظم انقلاب درباره شهید برونسی
 
مقام معظم رهبری یکی از افرادی هستند که به دلیل سابقه زندگی در شهر مشهد، آشنایی خوبی با شهید برونسی داشتند و از صفای ضمیر او باخبر بودند. ایشان بار‌ها در سخنرانی‌های مختلف خود از این شهید نام برده‌اند و جوانان را به مطالعه کتابی که درباره زندگی ایشان است، توصیه کرده‌اند. 
 
ایشان چند سال پیش در دیدار خانواده شهید برونسی، ضمن اشاره مجدد به خصوصیات وی، شهید برونسی را از عجایب و استثناهای انقلاب اسلامی خواندند که باید به عنوان الگویی برای جوانان معرفی شود. رهبر معظم انقلاب در آن دیدار تاکید کردند: «خدا ان‌شاءاللَّه شهید عزیزمان را - مرحوم شهید برونسى را، یا همان‌طور که عرض کردیم اوستا عبدالحسین برونسى را - رحمت کند. این خیلى براى جامعه‌ى ما و کشور ما و تاریخ ما اهمیت دارد که یک شخص خوانده شده‌ى به عنوان «اوستا عبدالحسین» - نه دکتر عبدالحسین است، نه به معناى علمى استاد عبدالحسین است؛ بلکه اوستا عبدالحسین است، اهل بنائى و اهل کارِ دستى و اهل شاگردىِ فلان مغازه؛ یعنى اوستا عبدالحسین بنا - از لحاظ معرفت و آشنائى با حقایق به جائى می‌رسد که قبل از پیروزى انقلاب در ظریف‌ترین کارهاى انقلابىِ جوان‌هایى که در مسائل انقلابى کار می‌کردند شرکت می‌کند - البته من از نزدیک در جریان آن کار‌ها نبودم و در آن زمان یادم نمى‌آید که با این شهید ارتباطى داشته باشم؛ لاکن اطلاع دارم، می‌دانم، شنیدم و توى کتاب هم خواندم - بعد از انقلاب هم وارد میدان جنگ می‌شود... این شهید عزیز وارد می‌شود؛ نه معلومات دانشگاهى دارد، نه عنوان و تی‌تر رسمى و دانشگاهى دارد، اما آنچنان در کار مدیریت جنگ پیشرفت می‌کند که به مقامات عالى می‌رسد و شخصیت برجسته‌اى می‌شود؛ شخصیت جامع‌الاطرافى که مثلاً فرمانده‌ى تیپ می‌شود، بعد هم به شهادت می‌رسد. ایشان اگر چنانچه به شهادت نمی‌رسید، مقامات خیلى بالا‌تر - از لحاظ رتبه‌هاى ظاهرى - را هم طى می‌کرد. 
 
این‌ها جزو عجایب انقلاب ماست. جزو چیزهاى استثنائى انقلاب ماست که دیگر نظیر ندارد؛ نمی‌شود هیچ جاى دیگر را با این مقایسه کرد. همان‌طور که آقاى استاندار خراسان نقل کردند، من از افرادى شنیدم که ایشان در آن وقت، براى مجموعه‌هاى دانشجوئى و دانشگاهى که از مشهد می‌رفتند آنجا، صحبت می‌کرد و همه را مجذوب خودش می‌کرد. خود من هم نظیر این را باز دیده بودم. مرحوم شهید رستمى - که او هم از شهداى خراسان است؛ یک فرد روستائى و به ظاهر عامى - توى جمعى که فرماندهان درجه‌ى یک نشسته بودند و رئیس جمهور وقتِ آن روز هم نشسته بود، آمد صحبت کرد و گزارش میدان جنگ داد، جورى که همه‌ى این فرماندهان رسمى‌اى که نشسته بودند مبهوت شدند! 
 
استعداد انقلاب براى پرورش شخصیت‌هاى برجسته و افراد، تا این حد است؛ این‌ها را نباید دست کم گرفت؛ این‌ها اهمیت انقلاب و عظمت انقلاب و عمق انقلاب را نشان می‌دهد. ما‌ها به ظواهر نگاه می‌کنیم؛ این اعماق را باید دید. وقتى انسان این اعماق را مى‌بیند، آن وقت افق در مقابل چشمش اصلاً یک چیز دیگرى می‌شود و این حوادث گوناگونى که پیش مى‌آید - این مخالفت‌ها، این دشمنی‌ها، این ناخن زدن‌ها و پنجه کشیدن‌ها - دیگر به چشم انسان نمى‌آید؛ این‌ها در مقابل آن حرکت عظیمى که دارد انجام می‌گیرد، چیزهاى کوچکى است. به نظر من شهید برونسى و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتى به حساب آورد؛ حقیقت پرورش انسان‌هاى بزرگ با معیارهاى الهى و اسلامى، نه با معیارهاى ظاهرى و معمولى. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوار‌ها تجلیل بکنید، زیاد نیست و بجاست. ان‌شاءاللَّه امیدواریم که خداوند کمک کند.»
 
کشف پیکری سردار نظرکرده‎ای که کارگری پیشه‎اش بود در آستانه هفته کارگر هم خود حسن تصادف و نشانه‎ای است بر پاکی و پاکبازی این قشر زحمت کش.

نوشته‌ای از دکتر غلامحسین الهام؛

نوشته‌ای از دکتر غلامحسین الهام؛
حکم‌ولایی ابقای‌وزیر اطلاعات مصداق‌نصرت الهی/ جریان انحرافی پروژه تحقیر "یاری‌مؤمنین" را در دستور کار دارد

دکتر غلامحسین الهام: در اوایل دولت دوم خردادی موسوم به اصلاحات بود که جمعی از شورای یک تشکل سیاسی خدمت مقام معظم رهبری رسیده و در مورد ضرورت یا نیاز به حضور و فعالیت خودشان پرسشی کردند. ایشان در مورد نقش افراد در جامعه نکته ای فرمودند که مضمون آن این بود که کوچک‌ترین عضو جامعه نیز نقش آفرین است و به وجود او نیاز است. شاید به این بخش از آیه شریفه استشهاد فرمودند که "هوالذی ایدک بنصره و بالمومنین" خدایی که پیامبرش را با مؤمنین یاری می کند، چگونه می شود جامعه اسلامی خود را از کمک مؤمنان مستثنی و بی نیاز بداند؟

کدام رهبر یا شخصیت برجسته ای، بالاتر از محمد(ص) است؟ همین پیامبر با کمک مومنین به اهداف متعالی و بلند خود دست می یابد. وقتی موسای کلیم مأموریت الهی خود را در حرکت به سوی فرعون دریافت، از خدای متعال خواست که او را با کمک برادرش -هاورن- تقویت و یاری کند! این امیرمومنان بودند که در شدائد با صلابت به کام اژدهای مشکلات می رفتند و پیامبر(ص) خود را یاری می کردند، به‌طوری که تا رفع مشکل نمی کردند، آرام نمی نشستند و والاترین یاور پیامبر(ص) و برادر حضرتش بود. امیرمومنان با کمک مالک اشتر گره گشایی از مشکلات می کرد و سایر اصحاب و یاران هر کدام نقش آفرین در جامعه و یاور امام خود می شدند.

سیدالشهداء یاران خود را با زیباترین تعابیر ستایش می کند و وقتی برادر بزرگوار و علمدارش به شهادت می رسد می فرماید که پشت او شکست و یاور و پناهش را از دست داد! اگر این امت امام خمینی(ره) نبود، سرنگونی شاه، شکست هیمنه امریکا، دفع تجاوز هشت ساله دشمنان کینه توز و حفظ خاک پاک میهن اسلامی هرگز میسر نمی شد! نصرت مومنان را باید والاترین نعمت الهی برای جامعه دانست.

به طور خاص سوم تیرماه 84 و 22 خرداد 88 تجلی نصرت و یاری مؤمنان در حساس‌ترین صحنه انقلاب بود. اینک برخی در مقام شکستن این اعتبارند؛ و بین نیروهای مومن شکاف و شقاق ایجاد می کنند -گاهی می گویند هیئات مذهبی چه تأثیری بر رأی و اراده مردم دارند؟ این گروه موجب ریزش آراء مردم می شوند! به تدریج کار را به شکایت و تقابل می رسانند، و "حاج منصور"ی را که هیأت او کانون ارادت ورزان فاطمی و حسینی است و مداحی که همیشه پیشتاز فتنه شکنی است، متهم می شود. کار می رسد به اینجا که القا می کنند نه تنها بی نیاز از مثل او هستیم که وجودشان مزاحم است. خواص، عالمان و بزرگان را که پیوسته وجودشان روشنگر و حامی ارزش‌های متعالی و عدالت و دولت عدالت محور بوده اند، بی حاصل در موفقیت های دولت دانسته و در هیچ مرحله ای خود را رهین حمایت منت آنان نمی دانند. گاهی حزب الله را ناچیز و بی مقدار می شمرند!

این جریان انحرافی و حاشیه ساز تلاش دارد با القای این اباطیل، جامعه را از نیاز به نصرت مومنان تهی کند. نتیجه این رفتار تردید و تشکیک مومنان در نقش و اراده خود در مسائل اساسی جامعه اسلامی خواهد بود. البته تاکید بر ذکر "مومنان" دسته بندی آحاد جامعه نیست. ملت ایران مصداق بارز مومنان هستند و ایمان آنان مورد شهادت امام راحل(ره) است. امامی که وفاداری و فداکاری این ملت را از صدر اسلام برتر دانست.

شاخص و تجلی اهل ایمان، مقام ولایت است. نصرت رهبری و امام، بالاترین نصرت و ظرفیت برای جامعه است. بی جهت نیست که مردم مسئول و بصیر، پیوسته در مقام کشف رأی و اراده امام خویش بوده اند و با اتکا به همین اعتقاد و علاقه باطنی است که در صددند تا نصرت رهبری را برای خود مصادره کند.

حمایت گفتمانی رهبر معظم انقلاب از شخص احمدی نژاد -رئیس جمهور محبوب و مردمی- سرمایه عظیم برآمده از نصرت یک مومن است که این نصرت را باید غنیمت شمرد و از آن حفاظت کرد. تصرفات رهبری در امور مربوط به قوای سه گانه کشور، مصداق چنین نصرتی است. علاوه بر آنکه در جایگاه حقوقی خود، واجب الاطاعه هم هست. آقای احمدی نژاد -رئیس جمهور- در نامه سال 88 خود به رهبر معظم انقلاب به این جایگاه حقوقی- اصل 57- قانون اساسی و ولایت مطلقه اشاره و تصریح کرده اند که این اقدامات کاملا حقوقی و منطبق به قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی است.

اکنون نیز حکم ابقای وزیر اطلاعات پس از برکناری، مصداقی از این نصرت و حکم ولایی است و گره گشایی از مشکل حقوقی برای کشور بود، چرا که با بر کناری وزیر، ظاهراً ابقای مجدد و مستقیم او به وسیله رئیس جمهور، پس از تحقق کامل عزل یا استعفا دشوار باشد چنانکه عدول از استعفا پس از پذیرش پیش بینی حقوقی نشده است! و ناگزیر وزیر جدید باید با رأی اعتماد جدید مجلس تعیین شود. حکم ولایی و صریح رهبری که مبتنی بر مصالح نظام و کشور صورت گرفت و در آن به برخی از این مصالح از جمله ضرورت استحکام و انسجام دستگاه اطلاعاتی به مثابه یکی از پایه های مهم اقتدار نظام اسلامی اشاره شده، مشکل ایجاد فترت در مهم‌ترین نهاد نظام و در شرایط حساس امروزی را منتفی ساخت. تصمیمی که اگرچه از نظر حقوقی حق رئیس جمهور است ولی قطعاً استفاده از حق در امور حساس و مهم اصولاً نیازمند مشورت و تأمل بیشتری است. به‌ویژه اینکه وزارت اطلاعات، وزارتی است که دامنه مأموریت آن کل نظام است و مصلحی، وزیر اطلاعات از حامیان اعتقادی و دیرین احمدی نژاد است.

دولت ولایی است، و این شاخص را رئیس جمهور در آخرین نطق خود در روز ارتش تصریح می کند، و ارتباط و اتصال به ولایت فقیه را ارتباط و اتصال شرعی به امام عصر(عج) می داند و ضمن اینکه چنین اتصالی مبنای مشروعیت نظام سیاسی است، اسباب اقتدار، توفیق و شکست ناپذیری است.

اکنون باید مراقب شیاطینی بود که ولایت را و نصرت مومنین را حقیر می شمرند و ممکن است دولت مقتدر اسلامی را از این ظرفیت عظیم دور کنند، اما هم آنها باید بدانند در خیمه ولایت، دولت و ملت، ید واحده اند تا چشم فتنه کور گردد.